شهدای شهر رهنان

پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان

شهدای شهر رهنان

پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان

شهدای شهر رهنان

پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان
ایمیل : Shahidan.Rehnan@gmail.com

جستجو
ویژه ها
سرلشکر پاسدار شهید محمدرضا زاهدی

سردار شهید سید اکبر اعتصامی

سردار شهید محمد زاهدی

سردار شهید یدالله تقی یار

آخرین نظرات

شهید محمود جعفری
نام پدر: غلامرضاشهید محمود جعفری
تاریخ تولد: 1344
محل تولد: اصفهان
شغل: قصاب
یگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 62/9/3
محل شهادت: کردستان
زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان


زندگینامه:
ایشان در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان پا به عرصه ی هستی نهاد و دوران کودکی خود را در اصفهان گذرانید و وارد مدرسه شد. از نظر اخلاقی فردی ایثار گر و مهربان بود. ترجیح می داد کمتر صحبت کند و مستمع خوبی بود. احترام پدر و مادر را واجب می دانست و به کسی بی احترامی نمی کرد. در اوایل جنگ به رهنان نقل مکان کرده و وارد مسجد و بسیج شده و ترک تحصیل کرد. روزها به سر کار می رفت و شب ها تا صبح در مسجد نگهبانی می داد و بالاخره عشق به شهادت او را به طرف جبهه کشاند. در هنگام رفتن به گریه و لابه رضایت پدر و مادر را حاصل کرد و صبح همان روز عازم رفتن به کردستان شد. قبل از رفتن از تمام فامیل  و آشنایان حلالیت طلبید و گفته بود که دیگر برنمی گردد و شهید می شود. همان طور شد و یک ماه بعد در شب اربعین حسینی در پنجوین عراق به شهادت رسید و به گفته ی دوستانش شب قبل از شهادت سر به خاک می نهد و زاری می کند و از خدا طلب شهادت می کند و صبح به شهادت نایل می گردد.


جلوه هایی از شهید:
وی فردی مظلوم، سر به زیر، خوش اخلاق، مهربان و از جان گذشته و ایثار گر بود.


پیام شهید:
یک مسأله ای است که باید به همه بگویم و آن این است که انسان باید هر کاری که انجام  می دهد هدف داشته باشد و هدفش رضای خدا باشد، اگر هدف شخصی شد نمی توان کاری انجام دهد، مثلاً اگر کسی بخواهد به جبهه برود اگر هدفی را دنبال نکند و برای رضای خدا نباشد نمی تواند در جبهه در مقابل کفر بایستد و مبارزه کند. 


گلبرگ های خاطره:
در زمان نوجوانی ایشان برای خرید نفت به خیابان رفته بود و برف سنگینی همه جا را پوشانده بود. موقعی که برگشت دیدیم کاپشنی را که روز قبل برایش خریده بودیم به تن ندارد. وقتی جویای کارش شدیم گفت: یکی از دوستانم را که از لحاظ مالی در مضیقه بود در خیابان دیدم که از سرما می لرزید، لباسم را به او دادم و ما واقعاً سخت تحت تاثیر ایشان قرار گرفتیم.


یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی